عاشقانه
به اندازه گریه گنجشک دوست دارم شاید این دوست داشتن کم باشه ولی وقتی یه گنجشک گریه میکنه میمیره
.
.
.
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای!!!
عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟
.
.
.
بهار و برف...
و در جنگل پوشیده از برف ارامش جاودان
سخت دل میکند زمستان از زمین
همچو من..کو از تو تا پایان ...
.
.
به دریا بزن قایقت میشوم
حقیرم ولی لایقت میشوم
من عاشق شدن را بلد نیستم
تو یادم بده عاشقت میشوم
.
.
.
دوستت دارم....به اندازه شرم پنهان در بوسه ای که چشم را وادار به بستن میکند....
.
.
.
هیچ انتظاری از کسی ندارم
واین نشان دهنده ی قدرت من نیست
مسئله خستگی ام از اعتماد های شکسته خورده است.
.
.
.
من یک عذر خواهی نه...هزار عذر خواهی به خودم بدهکارم
تنها به این دلیل که طی این چند سال با تو بودن، خیلی خودم رو تغییر دادم و الان خودمو یادم نمیاد!
.
.
.
آموخته ام که وابسته نباید شد...
نه به هیچ کس ...
نه به هیچ رابطه ای...
واین لعنتی نشدنی ترین کاری بود که آموختم...
.
.
.
کـــآش می شــב
آ בم گـــــآهی به انــــدازه ے نیــــــــــاز ، "بمیـــرב "
بعــב بلنــב شوב
آهسته آهسته خاکهایش را بتکانـــــــב
گرב هایش بمانــــــב
اگرב لش خواستـــــ ، بــــرگـــر בב به زنـ בگی . בلش نخواستــــ ،
بخوابــ ב تـــــــــا [..ابــــــــ ב ..]